نویسنده رویداد Joker War این اواخر توضیح داده که جنگ جوکر میتواند تا حد زیادی افسانهها و اسطورههای شهر گاتهام را گسترش دهد و خط داستانیهای جدیدی به وجود بیاورد.
زمان انتشار رویداد بسیار محبوب و مورد انتظار جنگ جوکر بالاخره رسید. حالا طرفداران بتمن میتوانند در مجموعه مخصوص جیمز تاینیون چهارم از این شخصیت نمادین، قهرمان شهر گاتهام را در یک وضعیت بسیار متفاوت ببینند؛ وضعیتی که هرگز در گذشته شاهد آن نبودهایم. جوکر حالا بازی را کاملا تغییر داده است و کنترل همه چیز را در آرسنال بتمن بهدست آورده است؛ ثروت بروس وین، تمام وسایل نقلیه، گجتها و فناوریهای مختلف این قهرمان. با اینکه حتی پویایی این مجموعه تغییر کرده، اما ما باز هم یک داستان دیگر داریم که در آن شاهد رویارویی مجدد بتمن و جوکر خواهیم بود. اما با تصور اینکه این هم بخشی دیگر از نبرد بیپایان این دو شخصیت است، هیچ چیز را نادیده نگیرید.
تاینیون در این مجموعه یک سری شخصیتهای جدید و المانهای مختلف را وارد کرده تا با آنها هم بازی کند؛ چیزی که براساس گفتههای نویسنده، قرار است در افسانههای جدید و داستانهای جدیدی که در آینده نوشته میشوند، بیشتر خودشان را نشان بدهند.
یکی از چیزهایی که قرار است در آینده بیشتر مورد بررسی قرار بگیرد، شخصیت جدیدی به نام گوست میکر است. این شخصیت مرموز قرار است در قسمت ۱۰۰ سری کتاب کمیک Batman ظاهر شود. نمیتوان او را یک شرور دانست اما قطعا از متحدان بتمن هم نیست. براساس گفتههای تاینیون، او ارتباط محکم و مستقیمی با گذشته بروس وین دارد. ظاهرا زمانیکه بروس هنوز یک مرد جوان بود و به دور دنیا میچرخید، با او آشنا شده است؛ زمانیکه تلاش میکرد چیزهای بیشتری را برای تبدیل شدن به بتمن یاد بگیرد. حالا این شخصیت که از سن ۱۵ سالگیِ بروس با او رقابت میکرده، به شهر گاتهام آمده است؛ زیرا فکر میکند که او کار خود را درست انجام نمیدهد.
*
اخطار: این مطلب ممکن است بخشهایی از داستان قسمت ۴۷ سری کتاب کمیک Batgirl را برای شما فاش کند.
*
*
*
یکی دیگر از موضوعاتی که تاثیر زیادی روی دنیای دی سی میگذارد و در آینده بیشتر به آن پرداخته میشود، تغییراتی است که در زندگی باربارا گوردن یا همان بت گرل به وجود آمده است. همانطور که در اخبار قبلی هم اعلام شد، او مجبور است دوباره با جوکر رو در رو شود. خط داستانی این قسمت کاری کرد تا ماجراهای رویداد The Killing Joke به شکلی جدید و مدرن دوباره رخ بدهد. علاوهبر این این هم داستان در جایی به پایان میرسد که باربارا مجبور است یکی از بزرگترین فداکاریهای چند سال اخیر خود را انجام دهد. این قسمت از جایی آغاز میشود که باربارا به خانه بازمیگردد و متوجه میشود که جوکر از قبل وارد خانهاش شده است.
جوکر در این ملاقات، یکی از فناوریهای وین را نشان میدهد که با فرکانس خاصی تنظیم شده است؛ دقیقا همان فرکانسی که آن میکروچیپ درون ستون فقرات باربارا با آن تنظیم شده است. همین موضوع به او اجازه میدهد که مدام بدن او را به بازی بگیرد و هرطور که دوست دارد آن را تغییر بدهد. در همان زمان که جوکر در حال شکنجه باربارا بود، مدام با یادآوری خاطرات او را مورد آزار و اذیت قرار میداد. باربارا به واسطه مونولوگ داخلیای که داشت، به این نتیجه رسید که جوکر دیگر هیچ کنترلی روی او ندارد و او حالا میتواند بهصورت متقابل مبارزه کند. به مرور زمان مشخص شد که جوکر به آنجا آمده تا رمز عبور کامپیوترهای مخصوص بتمن را از باربارا بگیرد.
همانطور که درگیری بین آنها ادامه داشت، باربارا توانست خود را به یک چاقو برساند و با استفاده از آن، چیپی را که درون بدنش کاشته شده بود، بیرون بیاورد. بعد هم یک میلگرد را به سمت جوکر پرتاب کرد و به معنای واقعی کلمه از پشت به او ضربه زد. داستان این قسمت در جایی به پایان میرسد که هر دوی آنها روی زمین افتادهاند و جوکر خطاب به باربارا میگوید که «او واقعا بهترین» دستیار بتمن محسوب میشود. بیشک میتوان گفت که این صحنه بسیار قدرتمند است؛ از یک طرف باربارا توانست کنترل بدن و آناتومی خود را بهدست بیاورد و از طرف دیگر هم به میکروچیپی که او را قادر به راه رفتن میکرد، آسیب زد.
به سختی میتواند رویدادهای زنجیرهای که قطعا در قسمتهای باقیمانده مجموعه روی باربارا تاثیر میگذارد، انکار کرد. حتی نویسنده این مجموعه یعنی سیسیل کاستلوچی آن را تایید کرده است.
موضوعی که درباره قطعه کاشته شده در بدن باربارا گوردن وجود دارد این است که میتواند بهعنوان یک پاشنه آشیل در نظر گرفته شود؛ میتواند در جهت بدی مورد استفاده قرار بگیرد یا حتی بدتر، بهعنوان یک نقطه بسیار آسیبپذیر در نظر گرفته شود. اما ما میدانیم که باربارا این موضوع را کاملا درک میکند که در بهترین حالت، این قطعه کاشته شده هم زمان محدودی دارد. او میداند که هر لحظهای میتواند غیرقابل استفاده شود. این اتفاق قبلا افتاده بود و بعدا هم ممکن است رخ دهد. شما میتواند به خوبی باور کنید که او برای آن آماده است. علاوهبر این، آسیبدیدگی و حتی وضعیتی که این آسیب به وجود میآورد، کاری میکند که شما دیگر قادر به حرکت نباشید. من باور دارم که او حتی از لحاظ روحی و ذهنی هم خودش را برای این حقیقت آماده کرده بود.
جوکر از خنده بهعنوان یک سلاح استفاده میکند تا تعادل همه را به هم بزند. همه چیز برای او مثل یک جوک و شوخی میماند. قتل خونسردانه. شکنجه. انتقام. هیچ چیز برای او معنی ندارد. اما ما همچنین میدانیم چیزی که به درون مردی که احساس ناامنی میکند، ضربه میزند، همین خنده است. از طرف دیگر هم زن میداند چیزی که یک مرد را بیشتر از همه میترساند، این است که به او بخندند. بنابراین در اینجا ما باربارا را داریم که سختترین سلاح جوکر را علیه خودش استفاده میکند. او ایمپلنت خودش را در میآورد تا بتواند برتری را نسبت به بدن خودش بهدست بیاورد. بعد هم به جوکر میخندد. من امیدوارم که باربارا گوردن بتواند با رویارویی مستقیم با جوکر و بهدست آوردن قدرت خود، بتواند برای آخرین بار بخندد.